شنو حرفی که از زنجان نویسم 

که از بد عهدی دوران نویسم

در این آشفته بازار خیانت

چه ها از مردم نادان نویسم

به خود آیید ای آزاد مردان

ز میدان داری دونان نویسم

کجا رفت آنهمه شور و صلابت

ز عهد خویش با یزدان نویسم

چرا ما اینچنین افسرده گشتیم

ز مکر دشمن ایمان نویسم

نمیگفتیم عاشوراست هر روز

کجا را خیمه ی سلطان نویسم

چرا پس کربلامان شد فراموش 

ز هل من ناصر عطشان نویسم

اگرچه نصف دنیا شد مسلمان

ولی هفتادو انسان نویسم

حسینی باش یا که زینبی باش

ویا از لشکر سفیان نویسم

در ان دنیا کسی را بی طرف نیست

اگر شد جمله در خسران نویسم

صدای کربلا در جبهه پیچید

تو را دردیست من درمان نویسم